Log In
Or create an account ->
Imperial Library
Home
About
News
Upload
Forum
Help
Login/SignUp
Index
قلب من
شعر من نيست تهي از پولاد
یک کبوتر تنها
در اين شب
شعر رزم
امشب
بايد بگذرم
نمي ترسم من از خون
باز مي آيم
مي توانستيد اما
اي كاش مي توانستم
چيزي بايد گفت
مي خواستم
مي توان
اين خيابان ها
مي رويم
پاد افراه
بايد امشب بروم
ما خورشيد را ديده ايم
ايستاديم
باتومن يگانه ام
مر ضيه، بخوان
از كجا تا كجا آمده اي
به نامتان نماز مي بريم
ما نمي ميريم
ترقه هاي حقارت
كدام ثانيه ؟
من عاشق بودم
هميشه
رد پايي نيست
صداي شكستن
ديوارها را برداريد
ابر
تاچند ؟
به ز ندگي پيوستم
راز بلند نام تو
← Prev
Back
Next →
← Prev
Back
Next →